بخشی از مطلب نوزده ساله و خام و گیج زیر افتاب دزفول مبهوت و شیفته اش شدم. قاب هایی که معمار بسته بود در شکوهی بسیار فراتر از ثبت در قاب دوربین آنالوگ یک دانشجوی سال دوم بود. شکار آن همه فشردگی و ایجاز هیچگاه برایم ممکن نبود. فرهنگسرا یا مجتمع سینمایی دزفول اثر فرهاد احمدی را بعدها هم از نزدیک دیدم اما هر بار در مقابلش احساس نوجوانی و خامی می کنم.
فضاسازیهای ناب، دقت در جنبه های اساسی معماری اقلیم، آنهمه هوش مصروف در پردازش جزئیات و حفظ پرنسیپ یکنواختی در کلیت اثر، بازْتعریف مفهومی جدیدتر و بگذارید با قدری جسارت بگویم عمیق تر از حیاط مرکزی …. همه و همه حیات اثر را به حیات معماری و زیست امروز ما پیوند می دهد و آن را به معنای حقیقی امروزین می کند.
فروتنی معماری در تمامیتش، آن گنبدهای پلکانی – یا آن پلکانهای گنبد شده- برای سقف سالنهای خنک زیر زمین در بحبوحه گرمای جنوبی، استفاده بجا از آجر، قرائت های ناب معمار از فرمهای در خود تبعید شده هندسه سنتی، توانمندی معمار در ارائه فرمی بدیع برای تمثیل بادگیر، قاب بندی های استادانه خوش تناسب در اندامهای مجزا ساز فضاهای بیرونی، حیاط های به شرف فضا نایل شده، چرخشها و مکث های هنرمندانه در پیوند دادن سیکوئنس های فضایی داخلی و بسیاری جزئیات دیگر سبب می شود که چشم بر وضعیت کنونی پیش آمده بر اثر کاربری بنا ببندم و هنوز در برابر اثر فرهاد احمدی مبهوت و شیفته و خام و ۱۹ ساله باشم.